سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
سدر بهشتی
منابع طبیعی موهبت الهی است.قدردان باشیم.
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 3
کل بازدید : 77324
کل یادداشتها ها : 17
خبر مایه


بعد از گرفتن وکالت برای قرائت صیغه عقد، آقا به عنوان نصیحت و تذکر هم به عروس ها وهم داماد ها و هم به پدر مادر هاشون چند نکته فرمودند.

« الحمدلله اقرارا بنعمته ولا اله الا الله اخلاصا بوحدانیته و....»

از نیاز طبیعی انسان ها به ازدواج برای رسیدن به سکون وآرامش صحبت کردند واینکه گاهی برعکس می شود وبا شروع زندگی جنجال و دعوا صورت می گیرد.

«بنابراین باید از اول مانند دو همسنگر و یا دو شریک زندگی را شروع کنند .اگر یکی از این دو شریک، گشاد بازی بکند، بی اعتنایی بکند، و وظیفه نشناسی بکند سرمایه شکست می خورد و اگر سرمایه شکست خورد هر دو شکست می خورند.

-           باید پایه ی محبت را درخانه محکم کنند .زن و شوهر باید به هم محبت بورزند، عشق بورزند. محبت که نبود عیب ها بزرگ می شود حسن ها کوچک می شود .محبت را بایستی تامین کرد. اگر می خواهید محبت بوجود بیاید راهش این است که اعتماد همدیگر را جلب بکنند. این که در اسلام راجع به محرم و نامحرم و پوشش و نگاه به نامحرم و اینها صحبت می شود،اینجای قضیه عیب می کند.

-           سفارش دوم. از اول زندگی، زندگی را بدون تجملات زائد و بی اصراف آغاز کنید. یک قدم اینکه ما گفتیم مهریه 14 سکه باشد. مجلس های گران قیمت و پر اصراف به خاطر هم چشمی اینها را بگذارید کنارهمچنین جهیزیه.

اینها خوشبخت کننده نیست.

-           سفارش آخر اینکه زنها و شوهر ها با هم بسازید و اگر مشکلی پیش آمد با هم کنار بیایید.»

بسم الله الرحمن الرحیم علی کتاب الله و سنة نبیه و منهاج امیرالمومنین و الائمة معصومین علیهم السلام به همسری دائم دادم موکله خودم خانم ..............را به آقای ..............به مهریه ای که گفته شد و شروطی که در عقد نامه است.

بلافاصله آقا شروع کردند به خواندن صیغه فارسی عقد و پس از آن صیغه عربی را به همراه آقای گلپایگانی  قرائت فرمودند بعد از اینکه صیغه خوانده می شد آقا می گفتند ان شالله مبارک است و سپس جمع حاضر بلند صلوات می فرستادند.

به اسم ما که رسیدند آقا مقداری صدایشان گرفتگی پیدا کرد وپس از صاف کردن صدایشان به آقای گلپایگانی گفتند یه بار دیگه بخوانیم. این شد که صیغه ما دوبار خوانده شد. پس ازمراسم پدرم به شوخی گفت «مال شمونه دوبار خواندن که محکم کاری بووه» بلافاصله پس ازتبریک و صلوات زوج آخر،آقا بلند شدند ما هم بلند شدیم. چقدر خوب است که آقا قد بلندی دارند (لا حول و لا قوة الا بالله) با آنکه مردها دورشان حلقه زدند باز هم ایشان دیده می شدند. پسر بچه نوجوانی که هیکل گرفته ای داشت، آمد چفیه آقا را به تبرک گرفت یادم است وقتی ما هم آن را گرفتیم و بوسیدیم رایحه خیلی لطیف و معطری از آن به مشاممان رسید. آقا که رفتند بقیه هم اتاق را ترک کردند.

بزرگه هنوز داشت گوشه دیوار گریه می کرد رفتم پیشش همدیگر را بغل کردیم بهم تبریک گفت و گفت خوش به حالت. ما آخرین کسانی بودیم که اتاق را ترک می کردیم. فامیلای ما هنوز تو حیاط بودند، انگارعجله ای برای ترک آنجا نداشتند. مردی توی حیاط شرینی نارگیلی تازه تعارف می کرد. شاید می خواستند شیرینی دیداریار و شیرینی عقد این14 نفربا خوردن آن شیرینی در کاممان جاودانه شود که چنین هم شد. به بیرون هدایت شدیم و وسایل مان اعم از کیف خودکار و حتی گیره سر را تحویل گرفتیم . احتمالابا همان ترکیب و همان ماشین هایی که آمده بودیم برگشتیم منزل عروس برای صرف شام.

در مسیر برگشت ماشین عموی داماد جوش آورد و پس از باز کردن درب رادیات آب به دست و صورت بنده خدا پاشیده شد و دچار سوختگی شد. و اینگونه این اتفاق ناخوشایندهم به خاطره عقدمان گره خورد.

چند سال بعد خیلی دلم برای لحظات نورانی عقدمان تنگ شده بود هر چه به این و آن اصرار می کردم برای اینکه پیگیری کنند برای گرفتن نوار ویدیویی و یا صوتی مراسم، اعتنا نمی شد تا اینکه یک روز در ماه رمضان نامه ای نوشتم به بیت، هم تقاضای چفیه متبرک کردم و هم نوار صوتی و هم دستخطی (چون برای نوار تصویری باید از راه دیگری اقدام میشد) رفتم آنجا. نوار کاستی همان موقع بهم دادند.نامه را هم تحویل دادم که بعدا پاسخش داده شد و به همراه تمام آنچه خواسته بودم پست شده بود. همان موقع بود که فهمیدم آقا در ماه رمضان نمازظهرشان به صورت جماعت وعمومی برگزار می شود من هم به سرعت رفتم به سمت حسینیه بعد از عبور از گیت های صعب العبور بازرسی به طبقه دوم هدایت شدم از آنجا آقا از دور دیده می شد ولی خیلی باصفا بود.جایتان خالی.


+ گفت من با بابارفتیم بهشون پول دادیم اونایی که تو تلوزیون بودن ودیگه از خرید اسباب بازی حرفی نزد.امروز من خوشحالم که پسر4سال و نیمم دیگه میتونه در غم بقیه خودش رو شریک کنه.لطفاسر نمازاتون برا حسین دعا کنید سرباز خوب امام زمان باشه.ممنون.


+ امروزپسرم گفت مامان،بابای فلانی خیلی خوبه.پرسیدم چرا؟گفت آخه خیلی چیزابراش میخره خیلی اسباب بازی داره.بهش گفتم خوب ماهم میتونیم بخریم توهم می تونی داشته باشی ولی درسته که تو یه عالمه اسباب بازی داشته باشی ولی یه نفر گشنه باشه حتی پول نداشته باشه نون بخوره؟میخوای عکساشونو نشونت بدم؟اومدم عکسای بچه های سومالی رو نشونش بدم که.....






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ